شهید همت با ما سخن میگوید:
«برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه، باید اخلاص داشته باشیم.
و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه میخواد که از همه چیزمون بگذریم.
و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم، باید شبانهروز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه.
اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه.
قدم بر میداریم، برای رضای خدا. قلم بر میداریم روی کاغذ، برای رضای خدا. حرف میزنیم، برای رضای خدا. شعار میدیم، برای رضای خدا. میجنگیم، برای رضای خدا. همه چی، همه چی، همه چی خاص خدا باشه، که اگر شد، پیروزی درش هست. چه بکُشیم چه کشته بشیم، اگه اینچنین بشیم پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما. چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم اگه اینچنین باشیم،
و خدا غضب خواهد کرد اگر خدای ناکرده، یک ذره و یک جو هوای نفس در فرماندهان ما، در فرمانده گردان و گروهان و دسته و یا خدای ناکرده در افراد بسیج ما پیدا بشه و ما حس کنیم که امکانات مادی و این جنگافزارها و این آلات، اینها میتونه کمک کنه به ما.
نه عزیزان!
نصرت دست خداست.»
به تو توکل می کنـــم
.
.
همین
به تو
عجب دنیای عجیبی است. من می آیم و میروم و برای خواستن موجودی که همین است سرنوشتش اشک می ریزم...
و خلقتی که در به کن فیکون شماست!
امیدوارم از این بدتر نشوم، دل چرکین تر و دل بی امیدتر.
معصیت ها و قصاوت دلــــــــــــــم را جه می کنم؟ نمی دانم ... قصی القلب بودن من به اندک یاد ان وادی ناکجاآبادت نرم می شود خدایا ..
می شود شما هم کمی نرمی کنید؟ می شود کمی دست شفابخش بر سرم بزنی؟
می شود کمی دل تنگم را نوازش کنی؟
خدایا
من همان طائر توام هااا ... من همانم که آسایشم دادی، محمــــــــــــدم دادی، دل آسمانی اش را برای دل کوچکم تپاندی، همان که عشق نساء ی روزهای طلایی تو را در خود دارد، من همان آدمم
بله
می دانم معصیت ها را!
می دانم دل شکستن ها را!
می دانم پشت سر حرف زدن ها!
می دانم لقمه ها را!
می دانم
خدایا عشق و دردو دل را برای همچین روزی گذاشتی دیگر....
یادت نرود
من توکل کرده ام بر تو.
مدد